۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

Oh, the twirling!

کارتمو نشون میدم میام تو دانشگاه. مستقیم میرم به سمت تعاونی. پر از آدمه، ولی هیچ آشنایی نیست. یکم صبر می‌کنم، کسی نمیاد. میرم یه ایستک می‌گیرم لب حوض می‌رم بالا. تنهایی خوردنش هیچ لذتی نداره. میرم به سمت بوفه. اونجا هم کسی نیست. یکم اطراف و نگاه می‌کنم، مثل مهد کودک شده. به سمت دانشکده... اونجا هم هیچ آشنایی نمی‌بینم. بساطمو پهن می‌کنم، مستقیم جی-میل! چند نفری آنلاین هستن. مزاحمشون نمی‌شم، اگه فرصت داشته باشن خودشون باهام چت می‌کنن. هیچی. یاهو، فیس‌بوک، اسکایپ... هیچی. یکم صبر می‌کنم، شاید اون صدای روح نواز جی-میل در بیاد! هیچی. بعد از نیم ساعت الافی دوباره میرم تعاونی. دانشگاه برام غریبه شده...