۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سهشنبه
۱۳۸۷ اسفند ۲۴, شنبه
۱۳۸۷ اسفند ۲۰, سهشنبه
خوک دونی
ساعت 10 شب. نشستیم داریم فیلم نگاه می کنیم. در تراس بازه. یهو از بالا یه باریکه «آب» می ریزه پایین.، یه کم پخش می شه، یه مقدارش می ریزه تو تراس ما، و یه مقدارشم می ریزه تو حیاط! بعد هم بوی گندش در میاد!
پ.ن. اگه می شد یه جوری طرفو گیر بیارم، خوارشو به عزاش می شوندم! تو تراس که خوبه، یه کاری می کردم دیگه تو توالت هم جرأت شاشیدن نکنه!ا
پ.ن. اگه می شد یه جوری طرفو گیر بیارم، خوارشو به عزاش می شوندم! تو تراس که خوبه، یه کاری می کردم دیگه تو توالت هم جرأت شاشیدن نکنه!ا
۱۳۸۷ اسفند ۱۷, شنبه
Multimedia!
you talked to me,
you cheered me up,
you made me laugh, with your "hilarious" jokes (!),
you sent me old pictures,
you requested for a blog post (that was your only mistake :D),
you played for me,
you promised you would practice for "Paranoid Android",
.
.
.
I just cried!
you cheered me up,
you made me laugh, with your "hilarious" jokes (!),
you sent me old pictures,
you requested for a blog post (that was your only mistake :D),
you played for me,
you promised you would practice for "Paranoid Android",
.
.
.
I just cried!
اشتراک در:
پستها (Atom)